موهای طلایی رنگ دخترک توی باد تکون میخورد. سرش روی دست هاش گذاشته بود و به منظره رو به روش نگاه میکرد.
_ چرا بهم نزدیک شدی؟
+ تو آسیب دیده بودی. درست مثل گربه ای که توی بچگیم دیدم و نتونستم نجاتش بدم. نمیخواستم دوباره چیزی که دوسش دارم رو از دست بدم. پس باید کمکت میکردم.
_ اما.. اما خودت چی؟
+ من با کمک کردن به تو حال خودم رو خوب کردم. من به تو کمک کردم تا بتونی احساساتت رو پیدا کنی و من هم به وسیله تو خودم رو پیدا کنم. من کرم شب تاب کم نوری شدم که با وجود عمر و نور کمش، همه جارو روشن میکنه..
_ چرا میخوای تنهام بزاری؟ تو که میدونی احساسات من بدون تو وجود ندارن. من معنی احساس رو با تو درک کردم. چرا باید ترکم کنی؟
+ متاسفم اما من یه کرم شب تابم. کرم های شب تاب عمر خیلی کوتاهی دارن. کاشکی میشد برات یه ستاره میبودم. اما میدونی؟ ستاره ها هم یه روز میمیرن
_ من...من نمیدونم باید با نبودنت چیکار کنم...
+ تو یاد گرفتی احساساتت رو با نت ها بنوازی. منم بنواز. مثل تلخ ترین قطعه ای که تا حالا زدی. چیزی مثل غم عشق کایسلر
_ بچه که بودم یک بار از مامانم پرسیدم، غم عشق و لذت عشق که کنار همه. پس چرا تو همیشه غم عشق مینوازی؟ گفت میخوام به غم عادت کنی. همون موقع فهمیدم که درد ها از بین نمیرن، فقط این ماییم که بهشون عادت میکنیم. اما درد نبودن تو نه فراموش میشه و نه میتونم بهش عادت کنم. جنس غم تو فرق داره. انقدر دردناکه که حتی تلخ ترین قطعه های موسیقی هم نمیتونن بار غمِ درد تورو به دوش بکشن...
دخترک نگاهش رو از منظره رو به رو گرفت و به چشم های پسرک نگاه کرد.
+ حالا تنها ترسی که دارم فراموش شدنه. تو فراموشم نمیکنی، نه؟
_ حتی اگه تمام شیرینی های کنله دنیا تموم بشن من شیرینی تورو فراموش نمیکنم.
حتی اگه تمام ستاره های آسمون خاموش بشن، من نور تورو فراموش نمیکنم.
حتی اگه زیباترین صدای ویولن رو بشنوم، صدای ویولن زدن تورو فراموش نمیکنم.
حتی اگه یک روز خوشحال ترین آدم جهان بشم، غم تورو فراموش نمیکنم.
حتی اگه همه چیز از یادم بره، لبخند تورو فراموش نمیکنم.
حتی اگه آخرین گلبرگ شکوفه های گیلاس روی زمین بیوفته، من فراموشت نمیکنم.
حتی اگه آپریل تموم بشه فراموشت نمیکنم.
و حتی اگه بهار تموم بشه، فراموشت نمیکنم...
اشک های پسرک روی گونه های سردش سر میخوردن. غم های روی سینه اش خیلی سنگین شده بود.دستش رو به سمت دستِ دخترک دراز کرد اما قبل از اینکه انگشتش دست دختر رو لمس کنه، از بین رفت. و چند ثانیه بعد از دخترک چیزی جز گلبرگ شکوفه های صورتی گیلاس، باقی نمونده بود..
_ خداحافظ، little star.
- 𝘮𝘪𝘬𝘢𝘴𝘢 ,,
- شنبه ۱ بهمن ۰۱