دو روز تمام نشستم زیست خوندم و هنوز تازه به نصف فصلم نرسیدم تازه یکشنبه ام ازش امتحان دارم.میخواستم نت کالیبمای آهنگ سلطان قلب هارو یاد بگیرم ولی چون کوک کردن لازم داشت یاد نگرفتم.

نشستم شیمی طیف نشری خطی خوندم و کل کادر مدرسه رو به فحش کشیدم که چرا مارو نمیبرن آزمایشگاه، اخه این لعنتیارو باید با آزمایش و تجربه دید.خوبه مثلا بهش میگن علوم تجربی

همه پلی لیستمو پاک کردم و شت، الان نیاز به یه پلی لیست کاملا جدید دارم با آهنگای جدید تر و با ریتم شاد تر وقطعا باید تمام کاورای جونگ کوکو پیدا کنم حتی قدیمی تریناشو.

و شت شت شت شت

این دختره ی بچ.‌..

چشماش که خیلی کیوته و یه حس خاصی میده..خصوصا وقتی ماسک میزنه،مهربون بودنش و این که هی زرت زرت همرو بغل میکنه یا وقتایی که خیلی یهویی بر طبق عادت سرشو رو شونه کسی که کنارشه میزاره..وای

با اینکه ساکت ترین و درونگرا ترین بچه مدرسه محسوب میشم، میخوام بزارمش کنار و حس میکنم شاید موفق شدم.داشتم نقاشی می‌کشیدم و به این فکر افتادم که کاراکتر انیمه ای که جدیدا داره میبینه و روش کراش زده و خیلی راجبش حرف میزنه رو هم براش بکشم. شاید اون جوری مخش زده.. نه چیز..خوشحال تر شد. به هر حال فکر میکنم باید آرزوی داشتن دوست صمیمی ای مثل اونو به گور ببرم

+ اینکه همه چیز برام i don't fucking care عه، خیلی جالبه

++ سعی کن یکم کمتر فشار بخوری

+++امیدوارم فردا پیروز از میدون بیام بیرون